سفر کرده ی من!
برگرد و دل به من بسپار!
تا با هم در جاده ی زندگی قدم بزنیم
و بر فراز قله های عشق
آواز بخوانیم!
موقع رفتن بغض کرده بودی
و من طاقت دیدن اشک هایت را نداشتم
و به حوالی بی کسی خودم رفتم
و در سکوت مردابی ام
و بغض کویری ام
و دلتنگی دریایی ام
گریستم!!!
هنوز نرفته بودی
ولی دل من گرفته بود و دلتنگ بودم!
به جای تو مهتاب برایم دست تکان داد!
سفر کرده ی من!
برگرد و اطلسی نگاهت را
در باغ پاییزی چشمانم بکار!
برگرد. . .